فیلم/جزوه ها
فصل چهارم: ادبیات سفر و زندگی (قسمت ششم)، درس نهم: کویر (قسمت چهارم)
صفر تا صد ادبیات فارسی دوازدهم - محمد صادقی
به پایان درس شریعتی رسیدیم، تو این جلسه چی میخوام براتون بگم، میخوام همۀ مواردی رو که توی قسمت پایان هست ریزشو براتون بگم، آنچه که بدردتون میخوره در کنکور رو براتون میگم، بچه ها شریعتی یه نتیجه گرفته، نتیجه اش هم چی بوده، چی خواسته بگه، مخصوصاً در پاراگرافی که از اینجا شروع میشه، چنین بود که هر سال که یک کلاس بالاتر میرفتم، چرا ما هر چی بالاتر میریم نسبت به معنویت دورتر میشیم، از معنویت دوری میجوییم، چرا هر چی بالاتر میریم به معنویت جذب تر نمی شویم، شریعتی میگه هر چی من بالاتر میرفتم وقتی برمیگشتم به کویر دیگه اون لذت اون نشعه اون زیبایی اون سر مستی، اون سرخوشی رو دیگه نمی دیدم، همش دنبال اینم اینجا چند حلقه چاه بزنم، مادیات. اونجا چغندر کاری کنم، مادیات. شریعتی نمیگه دنبال پول نباشید، دنبال کفاف روزگارتون نباشید، دنبال ثروتتون نباشید، باشید. چرا از معنویت فرار می کنید، چرا از معنویت دوری می گزینید، شریعتی میگه وقتی من برگشتم اون عالم پرشگفتی وراست، استعاره از آسمان، اون باغ پر از گل احساس معطر شعر خیال... که میخونید، همۀ اینهارو میگه، دیگه دچار یک سموم سرد بی احساسی میشه، بقول شریعتی میگه من دیگه سرمم بلند نمی کنم، دیگر تا امسال که رفتم به کویر برگشتم، دیگه سر بر آسمان بر نکردم، دیگه توجهی دیگه نمی کنم، شریعتی ناله میکنه اینجا، اینجا معترضه، اینجا علامت سؤال میزاره، که چی، چرا من بر می گشتم و چیزی از معنویت حس نمی کردم، اینهارو میخوام براتون تو این پاراگراف بگم، ایشالله که خوشتون بیاد.